«گفتم
حذر از که باید کرد تا رسته باشم.
گفت از مردم چاپلوس و خسیسی که توانگر شده باشد.»
از کتاب ظفرنامه ابن سینا
در جلسه ی روز 22 آذر کتاب ظفرنامه ابن سینا وکارنامه اردشیر بابکان با
ترجمه صادق هدایت مورد بررسی قرار گرفت. آنچه در پی می آید خلاصه روایت ها و
برداشت های حاضران است از کتاب کارنامه اردشیر بابکان است.
الف:
- در مقدمه کتاب «کارنامه
اردشیر بابکان» وقتی هدایت از فاوست صحبت کرده، اشتباهی مرتکب شده چون فاوست را
شکسپیر ننوشته است..
- چیزی که برایم
سوال برانگیز بود اینکه قصه فاوست با این قصه خیلی متفاوت است و اصلا ارتباطی
ندارد؛ چرا با این وجود صادق هدایت این دو را به هم ربط داده است. اینجا ما با یک
قصه تاریخی با شاخ و برگ افسانه ای روبرو هستیم در حالیکه در فاوست داستان متفاوت
است. در فرهنگ ما یک نظام مشروعیت می گیرد با چسباندن خود به خدا؛ مثلا در نقش
رستم، مجسمه رستم سوار بر اسب کنار اهورا مزدا حجاری شده و اهریمن در زیر پایش است.
تمام این داستان برای آن است که اردشیر با چسباندن خودش به اهورا مزدا مشروعیت
بگیرد.
- پرسش دیگر اینکه
در فرانسه هم مشروعیت از خدا گرفتن وجود داشته؛ کلیسای کاتولیک؛ ابسولیتیسم. تاج
شاهان را پاپ روی سرشان می گذاشته؛ شاه نماینده خدا بوده روی زمین. چه تفاوتی هست
بین این موضوع بین ما و آنها. مردم به این ابسولیتیسم با انقلاب فرانسه «نه» گفتند.
در تاریخ ما مشروعیت نظام ها همیشه آسمانی بوده. حتی زمان محمدرضا شاه... با شعار «خدا،
شاه، میهن». آیا نگاه مطلق گرای ما که یا اهورا مزداست یا اهریمن و یا نور است یا
تاریکی به این موضوع ارتباط دارد یا نه؟
ب:
- تز آقای کاتوزیان
در مورد جامعه کوتاه مدت و کلنگی در مقدمه کتاب ایرانیان این مساله را توضیح داده
است. در غرب بدون رفورم لوتری و ظهرو پروستانیسم این جدایی دین از سیاست امکانپذیر
نبود.
- کارنامه اردشیر
بابکان با ترجمه صادق هدایت زیاد خوب و روان نیست. دو تا ترجمه دیگر از این کتاب هست:
ترجمه دکتر بهمن فره وشی و آقای هاشمی.
- ترجمه ثقیل بود (لغت
های نامانوس پهلوی و ساختارهای جمله ها) اما توضیحاتی که هدایت در زیرنویس داده
کمک می کند به فهمیدن متن.
- هدایت می رود به
بمبئی و در مجاورت هندیها زبان پهلوی را می آموزد و چند اثر را از پهلوی به فارسی
ترجمه می کند.
- داستان برای من
جالب بود. مبارزه اردشیر بابکان با کرم (اژدها) مثل کومت های اروپای قرون وسطی یا بیوالف
انگلیسی و یا حتی مثل فیلم هایی که الان روی پرده است (مثلا هابیت): اینکه اردشیر
بابکان لبساس مبدل پوشید و به خانه اژدها رفت و چند روز خودش را مشغول کرد به
پرستش اژدها و روزی که قرار بود او را
بکشد به جای اینکه خون بریزد توی دهانش (چون اژدها خون می خورد) روی داغ
ریخته در دهانش. داستان بچه دار شدنش هم شبیه افسانه کودک رها شده بود: اینکه زنش
می آید او رامسموم کند و بکشد؛ در ان لحظه یک خروس که نمایش فره ایزدی است می زند
زیر ظرف سم و ظرف را می اندازد و می شکند. گربه ها می آیند و از آن چیزی که در ظرف
بوده می خورند و می میرند؛ اردشیر می فهمد که غذا مسموم بوده. شکایت زن را می برد
به موبد موبدان . موبد موبدان می گود باید او را کشت. زن می گوید من هفت ماهه باردارم.
اردشیر این قدر عصبانی است که می گوید که زن و بچه را با هم بکشند. اما کسی که قرار
است این کار را انجام می دهد زن را فراری می دهد. زن در نهانگاه بچه را به دنیا می
آورد و هفت سال بعد اردشیر پشیمان می شود او را بازمی گرداند. این داستان شبیه
اسطوره هاییست که قبلا خوانده ایم؛ مثل فریدون و کوروش و حضرت موسی.
- ارزش این متن به
لحاظ تاریخی خیلی زیاد است چون جزو معدود متن هاییست که از زبان پهلوی به ما رسیده.
- با وجود اینکه در
همه متون آن دوره همه شاهان را سعی می کنند خودشان را خوب نشان بدهند اما در مورد اردشیر،
بعضی از خلق و خو های بد هم ذکتر شده. شاید به خاطر اینکه می خواسته قدرتش را و
سازش ناپذیرش بودن را با دشمن نشان دهد.
پیشنهاداتی برای مطالعه بیشتر در این زمینه:
پیشنهاداتی برای مطالعه بیشتر در این زمینه:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر