۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

آرش از بهرام بیضایی

«خورشید به آسمان و زمین روشنی می بخشد، و در سپیده دمان زیباست. ابرها باران به نرمی می بارند. دشتها سبزند. گزندی نیست. شادی هست؛ دیگران راست. آنک البرز؛ بلند است و سر به آسمان می ساید. و ما در پایِ البرز به پای ایستاده ایم؛ و در برابرمان دشمنانی از خون ما؛ با لبخندِ زشت. و من مردمی را می شناسم که هنوز می گویند: آرش باز خواهد گشت.»

در جلسه سوم آبان، برخوانی آرش از بهرام بیضایی مورد نقد و بررسی قرار گرفت. آنچه در پی می آید خلاصه روایت ها و برداشت های حاضران است از آنچه خوانده بودند.


الف:
- کتاب را خیلی دوست داشتم و همه متن را می توانستم به صورت تصویری ببینم. با آنچه در باره آرش در شعر سیاوش کسرایی خوانده بودم فکر می کردم که او یکی از پهلوانان اساطیری ایران بوده؛ نه اینکه یک ستوربان. با جستجوهایی که کردم متوجه شدم که روایت بیضایی یکی از چندین روایتی است که در مورد آرش وجود دارد. در بعضی از روایات او به عنوان یک دلاور معرفی شده است. علاوه بر این خود کلمه «آرش» در زبان اوستایی به معنای خداوند «تیر» است.


ب:
- با وجود اینکه قبلا از بیضایی چند متن خوانده بودم متوجه نشدم که نحوه نگارش این متن مربوط به موضوع آرش است یا سبک نگارش خود بیضایی است. چیزی که در داستان برایم جالب بود سیر و سلوک آرش و مراحلی است که برای تعالی گذراند؛ از پایین کوه تا اوج؛ و تضادهایی که در این مسیر برایش حل شد. در بعضی از این مراحل می توانستم تصاویری از آدم های جامعه خودمان را ببینم. بعضی از این مراحل هم جدال های درونی خودم با خودم را برایم تداعی می کرد.


پ:
- بیضایی معتقد است که آدمها قهرمان به دنیا نمی آیند. بلکه یک روندی طی می شود تا یک انسان متعالی شود و به قهرمان تبدیل گردد. از این بابت، روایت بیضایی با کسرایی متفاوت است. کسرایی معتقد است که قهرمان ها از ابتدا قهرمان به دنیا می آیند و مشکلات همیشه از بیرون است؛ در حالی که بیضایی اعتقاد دارد که این تعریف از قهرمان، امروزه برای ما قابل درک نیست و مشکلات برخاسته از درون آدم هاست؛ آن چیزی که از دل برمی آید مهم تر از آن چیزی است که از بازو می آید.
2- زبان نگارش بیضایی فارسی سَره است. او سعی کرده از واژه های بیگانه استفاده نکند. این برخوانی را همسرش مژده شمسایی و محسن نامجو در آمریکا اجرا کرده اند.


ت:
- لحن حماسی متن با تکرار چندین باره کلمات کنار هم، قیدهایِ بینِ خطِ فاصله و کلمات فارسی سَره تشدید می شود. احتمالا بیضایی واژه برخوانی را به عنوان معادل برای «دکلمه» به کار برده است.
- اگر کشواد را به عنوان کسی در نظر بگیریم که از جایگاه خرد صحبت می کند، آرش در بستر خودش مانند شهابی است که یک آن می آید و خیلی زود خاموش می شود.
- «آیا این پایان بندگی است؟» معنایش این است که اگر مردم خودشان را عوض نکنند شرایط دوباره به حالت قبل برمی گردد و فداکاری قهرمانان تاثیری در سرنوشتشان ندارد. این داستان بیشتر تراژیک است تا اینکه یک پایان روشن و خوب داشته باشد.


ث:
- اسطوره ای که قهرمانش دور از دسترس باشد رهایی بخش نیست. آدمهایی مثل رستم، چه گوارا یا حضرت عباس که با ویژگیهای ماوراء بشری توصیف شده اند نمی توانند الگو باشند. اما اسطوره ای که در آن یک آدم عادی می شود قهرمان، می تواند رهایی بخش باشد. معمولا آدمها بین دو وضعیت بد و خوب گیر می کنند اما برای آرش یک طرف مرگ است و طرف دیگر تحقیر. وضعیت برای او خیلی پیچیده تر است. بیضایی استیصالِ آرش را در مواجه با این تصمیمِ پیچیده بسیار زیبا تصویر کرده؛ تا جایی که احساس استیصال به من هم منتقل شد.
دو گانه «ترس از مرگ» و «تن دادن به حقارت» توسط هگل هم مطرح شده است. هگل می گوید آدمها از ترسِ مرگ به تحقیر پناه می برند اما با یک توجیه - از جنس منطق یا ایدئوژی- روی این حقارت سرپوش می گذارند. در یک جنگ آدم ها یا می کشند یا کشته می شوند و یا تحقیر را می پذیرند. در این میان این سوال مطرح می شود که آیا سازش یا یک راه میانه ای که در آن همه به خواسته هایشان برسند وجود دارد یا نه.
- چند ترکیب خیلی زیبا در متن وجود داشت. مثلا «چرخی که زیر بار شکسته را آتش می زنند.»


ج:
- پنج مفهوم اصلی (کانسپت) را می شد در متن پیدا کرد:
  • تفرق ایرانی ها (عدم اتحاد)
  • خیانت: اینکه در نقطه های حساس تاریخی، خیانت افرادی مسیراتفاقات را عوض کرده در تاریخ ایران زیاد دیده می شود؛ افرادی مثل هومان که به سپاه دشمن ملحق شدند.
  • آزادی: با اینکه تیری که آرش می اندازد برای مشخص شدن مرز میان ایران و توران است، اما در حقیقت این تیر فقط کشور را پهناور نکرده، بلکه آن را از بند تورانیان رهایی بخشیده. «آیا این تیر پایان بندگی است؟».
  • غرور: اینکه تصمیم نهایی آرش به جز برای تغییر سرنوشت کشورش، برای حفظ غرور و اعاده حیثیت خودش هم بود. در بعضی از مواقع تا به غرور آدم ها برنخورد انها هیج کاری انجام نمی دهند.
  • برادر کشی وجنگ داخلی: جایی که می گوید: «تورانیان را وانهاده ایم تا خودمان را پاره کنیم.»
- کتاب آرش در سال 1337 برای اولین بار نوشته شده و در سال 1342 باز نویسی شده است. در مقاله آقای تفضلی در باره آرش در دائره المعارف ایرانیکا آمده است که تا سال 1336 هیچ بحثی از آرش در جامعه ایران نبوده و حتی فردوسی هم به این داستان نپرداخته است. اما کلمه «آرش» یکی دو بار در داستان شیرویه در شاهنامه آمده است.
آرش با ترجمه اوستا به فارسی در 1305 وارد ادبیات و در سال 1336 از طریق کتاب آقای یارشاطر وارد جامعه شد.
شعر سیاوش کسرایی در سال 1338 منتشر شده و در کتاب فارسی پنجم دبستان در دهه چهل تدریس می شده است.
- برای فهم درست داستان باید بستر جامعه را در شرایط زمانی بعد از کودتا بررسی کرد.
- نادر ابراهیمی هم یک نوشته در خصوص موضوع آرش دارد.
- جشن تیرگان که در شهر فراهان و سنگسر به عنوان شکرانه برداشت گندم برگزار می شود در ریشه، به افسانه آرش مربوط است.


چ:
- روایت های مختلفی در خصوص کتاب «آرش» بیضایی وجود دارد. عده ای گفته اند که او این کتاب را در جواب آرش کمانگیرِ سیاوش کسرایی نوشته اما این موضوع از لحاظ تاریخی نمی تواند درست باشد. بیضایی از هیجده سالگی روی این کتاب کار می کرده و در سال 1337 یک نسخه ابتدایی از آن چاپ شده؛ در حالی که آرش کمانگیر در 1338 منتشر شده است.
- برای فهم این روایت، باید زمینه تاریخی خلق آن را بررسی کرد. در دهه سی، جامعه دچار بحران بعد از کودتای 28 مرداد بوده و استیصال روشنفکران در آن دوره تاریخی در آثارشان به وضوح دیده می شود. در روایت بیضایی که پیشینه مذهبی دارد آرش قهرمان به دنیا نمی آید اما از دید کسرایی که تفکرات چپ دارد، او از ابتدا قهرمان متولد شده است.
- بیضایی سعی کرده که از افسانه «افسون زدایی» کند؛ اما این افسون زدایی الزاما خوب نیست چون به هر حال آنچه تغییر یافته «اسطوره» یک ملت است.
- با وجود زبان سَره متن، یک سری ترکیبات نچسب در آن وجود داشت؛ مثل «خون اندیش» یا «دل دوز».
- سوال اصلی که برای من پیش آمده این است: اگر آرش نمی رفت و تیر نمی انداخت چه می شد؟
- با وجود اینکه بیضایی قصد دارد اسطوره آرش را بشکند اما باز هم چون در نهایت آرش تیر می اندازد، اسطوره می ماند. حتی قهرمان بودنِ هومان هم حفظ می شود چون به شکلی می میرد که در تصور مردم بوده است. در واقع او مرگ را انتخاب نمی کند؛ قربانی شرایط می شود.


پیشنهاداتی برای مطالعه بیشتر در این زمینه:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر