۱۳۹۳ آذر ۴, سه‌شنبه

فصل دوم کتاب ایرانیان



بنا بر اعتقاد زروانیان، اهورامزدا پس از ظهور، مسئولیت تمام خلقت را بر عهده گرفت و پدرش تمام قدرت خود را به او واگذار کرد و در نتیجه مراسم دینی و هدف های اخلاقی دین زرتش در آیین زروانی به قوت خود باقی ماندند. از سوی دیگر، اهورا مزدا حالا خدایی مخلوق به حساب می آمد. به علاوه چون اهورا مزدا برادر اهریمن بود، اصل زرتشتی جدایی خیر و شر از میان رفته بود. آیین زروانی همچنین راه را برای اندیشیدن و پرسش در باره قدرت زمان و تاثیر آن بر زندگی بشر و رویدادهای جهان گشود. نتیجه، پیدایش مکتب جبر و تقدیر بود که با اصل زرتشتی آزادی اراده و مسئولیت فرد در تضاد قرار داشت. ریشه جبر مطلق در تفکر عرفانی و غیر عرفانی بعدی در آثار شاعران ایرانی مانند خیام، باباطاهر، سعدی و حافظ را شاید بتوان در عقاید دوردست زروانی جستجو کرد و این تاثیر را امروزه هم می توان در کاربرد واژه هایی مانند روزگار، دهر و زمانه در زبان و ادبیات  فارسی دید که همه تلویحا از قدرت مطلق زمان بر سرنوشت بشر حکایت می کنند.

در جلسه اول آذر، فصل دوم کتاب ایرانیان (یونانیان، پارتیان، پارسیان) مورد نقد و بررسی قرار گرفت. آنچه در پی می آید خلاصه روایت ها و برداشت های حاضران است از آنچه خوانده بودند.  


الف:
- برای من سوال اصلی این است که چرا تاریخ ایران از ورود آریائیها به این سرزمین شروع شده. اگر مبدا تاریخ را بگذاریم قبل از این تاریخ، این واقعه می شود حمله آریاییها به ایران. تاریخ نگاری ابزار بسیار قدرتمندی است برای شکل دادن به «تاریخ». تاریخ ایران را شرق شناسان متاخر نوشته اند. مثلا چهارصد سال پیش ایرانیان نمی دانستند که سلسله هخامنشی وجود داشته است.
- چرا می گوییم که آریاییها ایرانی بودند اما سلوکی ها یونانی. چه کسی این را تعیین می کند؟


ب:
- در جواب این سوال باید بگویم که ایرانی یعنی قومیتی که در محدوده جغرافیایی ایران زندگی می کردند.

پ:
- آریایی ها کوچ کردند به ایران؛ تهاجم نکردند. اما سلوکیان ( یونایان) به ایران هجوم آوردند. باید توجه کنیم که آیا تعداد زیادی از یونانیان به ایران منتقل شدند یا اینکه فقط رئوس قدرت یونانی بودند.

ت:
- همه مطالب برایم جالب بود از نظر محتوا: هشتصد سال تاریخ این منطقه جغرافیایی. به خصوص مبحث مربوط به مذاهب: اینکه سه ایزد وجود داشته اهوامزدا، مهر و آناهیتا؛ چند خدایی که در جاهای دیگر بوده اینجا هم وجود داشته و با ظهور زرتشت یکی از آنها می شود قدرت مطلق و دو تای دیگر به رده پایین تر سقوط می کنند؛ این یک انقلاب در باورهای مذهبی مردم است؛ اینکه مهر و آناهیتا می شوند مخلوق امشاسپندان.

ث:
- برای من هم کتاب جالب بود و هم جالب نبود. بخشی که در مورد مذهب حرف زده بود بیش تر از بقیه بخش ها جذاب بود. اما بقیه متن خیلی خلاصه بود. برایم جالب بود که چه طور وقتی ما بچه بودیم این ها را می خواندیم. دوست داشتم آقای کاتوزیان بعضی جاهایش بیشتر گسترش داده بود و با جزئیات بیشتری بیان کرده بود.
- بخشی که در مورد ادبیات دوران اشکانی بود هم برای من خیلی جالب بود (داستان کوتاه درخت آسوریک).


ج:
- با خواندن این کتاب انسان به این فکر می افتد که تاریخ ساختار مند است و همه چیز در حال تکرار شدن. این سوال برای من پیش آمد که آیا واقعا سرنوشت ما از قبل مشخص است؟ آیا با خواندن تاریخ به جبر معتقد می شویم؟


الف:
- کلا دو نظر در مورد اصل تاریخ وجود دارد: اول اینکه تاریخ ساختار دارد و می شود قواعدش را استنباط کرد و دوم خلاف آن. چپ ها بیشتر به ساختار مند بودن تاریخ اعتقاد دارند و راست ها معتقدند ساختارمند نیست.


ب:
- بخش مربوط به مذاهب برایم خیلی جالب بود.
- کجا و به چه استنادی می توانیم بگوییم که زرتشت یک دین توحیدی است در حالیکه از ابتدا یک دوگانگی بین اهورا مزدا و اهریمن وجود دارد. برای همین به نظرم زروانیان بیشتر پدر توحید هستند تا زرتشتیان چون از ابتدا از وحدانیت صحبت می کنند.
- مساله دیگری که برایم جالب بود نقش مذهب بود به عنوان منشا جنبش ها؛ اینکه مذهب یک قدرت است همپای حکومت و تفکیک ناپذیر از آن.
- ویکی پدیا مزدک را به عنوان پدر ایدئولوژی کمونیستی مطرح کرده (ایدئولوژی اشتراکی).
-  کلمه «بازخواست جمعی» در مورد آخرت (اینکه نه تنها به شکل انفرادی بلکه به شکل جمعی مورد بازخواست قرار می گیرند) را قبلا نشنیده بودم. کتاب می گوید که این مفهوم از زرتشتی به سایر ادیان نفوذ کرده است.


ث:
-  زرتشتیان اهورا مزدا را می پرستند نه اهریمن را.


الف:
- توضیح اقای کاتوزیان در مورد یکتاپرستی در دین زرتشتی این است که خدایی «خدا»ست که منشا خیر است که توضیح جان داری نیست ولی قابل قبول نیست.
- کتاب دارد یک کار (اکت) سیاسی انجام می دهد: اینکه همه چیز را خیر و شر معرفی می کند و دین زرتشت را تبدیل می کند به یک آیین یکتا پرستی. با این گونه نوشتن سعی کرده که به زرتشتیان امنیت بدهد. در واقع می توان گفت که تاریخ نگاری خودش سیاست است.


پیشنهاداتی برای مطالعه بیشتر در این زمینه:

۱۳۹۳ آذر ۱, شنبه

آناباسیس از گزنفون

او  رو به خريسوفوس نموده با لحن طعنه افزود: «وقتى كه صحبت دزدكى به ميان آورده ام، تو اى مرد اسپارتى، چنانكه شنيده ام از عهد طفوليت با پيشه دزدى سروكار داشته اى و در نزد شما سرقتِ قرين موفقيت مايه افتخار به شمار مي رود؛ ولى اگر لابد مهارتى در اين كار نباشد آنكس كه دستگير شود مكافات خواهد كشيد. اينك وقت آن فرا رسيده است كه هنر و مهارت خويش را نشان بدهى؛ پس ما را بوسيله فن دزدى ماهرانه خود چنان همراهى كن كه دستگير و مجازات نشويم.» خريسوفوس اين طعنه را به وجهى خوشآيند تلقى كرد و به همان لحن پاسخ داده گفت: «شما اهالى آتن نيز در كار دزدى مهارت داريد و بزرگترين دزدان شما سرشناسانى اند كه مقامات بالا را در دست دارند؛ بنابراين براى تو هم فرصتى عالى پيدا شده است كه نتيجه درسى را كه در وطن آموخته ای به ما نشان دهى.»

در جلسه بیست و چهارم آبان، کتاب آناباسیس از گزنفون مورد نقد و بررسی قرار گرفت. آنچه در پی می آید خلاصه روایت ها و برداشت های حاضران است از آنچه خوانده بودند.  


الف:
- من اصلا نمی دانستم شخصی به اسم کوروش کوچک وجود داشته است. شخصیت مادرش که خیلی قدرتمند و باسیاست بوده برایم جالب بود.


ب:
- ترجمه خوبی نبود. اشتباه دستوری زیاد داشت که در فهم مطلب سکته ایجاد می کرد.
- شروعِ کتاب، چون تعداد افرادی که وارد داستان می شوند و به تبع آن تعداد اسامی خیلی زیاد است می تواند برای آنهایی جالب باشد که یا تاریخ خوانده اند و یا می خواهند در مورد آن دوره تاریخی تحقیق کنند.
- نویسنده تنها از جنبه نظامی به شخصیت کوروش نگاه کرده است. «بزرگی» را فقط در یک سطح خاصی  دیده؛ اینکه او را خیلی بخشنده نشان داده؛ اما مساله اصلی این است که این همه بذل و بخشش از بیت المال بوده؛ یا وقتی از مزرعه ای رد می شدند مزرعه را می سوزاندند که بعدیها نتوانند از آن استفاده کنند؛ اما در این میان  زندگی هایی که نابود می شوند مغفول می مانند.
- بعضی از شخصیت هایی که در داستان معرفی می شوند  ذاتا جنگجو بوده اند. مثلا یکی از آنها پولی که به دست می آورد به جای اینکه صرف خودش کند صرف جمع آوری سپاه برای جنگ می کند.
- اولین و طبیعی ترین واکنش نسبت به خشونت، خشونت است؛ دفاع خیلی طبیعی است. این روزها شخصیتی مثل گاندی که کلا جنگ و خشونت را نفی کند خیلی کمیاب است؛ اما با این وجود در این دوره تاریخی مظلومین نادیده گرفته می شده اند.


پ:
- من سعی کردم کتاب را به زبان انگلیسی بخوانم؛ چون آناباسیس روایت تاریخ ایران از دید خارجی هاست و برای همین هم بهتر است که به زبان اصلی خوانده شود. (هر چند انگلیسی زبان اصلی کتاب نیست). محتوای کتاب مرا درگیر نکرد چون تاریخ ایران باستان برای من سوال نیست؛ این متن از این جهت برایم جالب است که ذهنیت غربی را نسبت به ایران ساخته است.
- متن جذابیت هایی به لحاظ نظامی داشت؛سربازانی که فقط برای پول می جنگند؛ مثل عراق امروز که چون ارتشش به کشور احساس تعلق نمی کرد نتوانست دوام بیاورد ولی در جاهایی که سربازان احساس تعلق می کنند ماجرا متفاوت است و سرنوشت عوض می شود.
- خواندن متون تاریخی به آدم این احساس را می دهد که نگاه تاریخیِ بی طرف نمی تواند وجود داشته باشد. با وجود اینکه برخی معتقدند که نگاه غیر ایدئولوژیک می تواند بی طرف باشد. مثلا هیچ گاه نمی گویند تسخیر آمریکا به دست انگلیس؛ می گویند کشف آمریکا به دست انگلیس. در حالیکه آمریکا قبل از ورود انگلیسی ها پرجمعیت بوده و تمدنی غنی داشته، فرانسه و انگلیس در اروپا در مورد آمریکا تصمیم گرفته اند. یا داستان دو میلیون آلمانی که در اردوگاه های کار اجباری روسیه در سیبری گم شدند یا میلیونها آدمی که در الجزایر به دست فرانسوی ها کشته شدند، چون روایت کننده ها قدرتمند بودند به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است.
- اینکه ما فکر می کنیم که در قدیم جنگ و خشونت زیاد بوده و امروز کم شده، به لحاظ آماری غلط است. میزان کلی جنگ و خشونت تغییر زیادی نکرده است. امروزه هم بخش زیادی از بودجه جوامع صرف ارتش می شود که کارش کشتن و تخریب کردن است. امروزه اینقدر جنگ و خشونت مورد انتقاد واقع شده است که بعضی وقتها کارکرد اصلی اش که تامین امنیت است به فراموشی سپرده می شود. در واقع می توان گفت که فوبیای جنگ فوبیای خوبی است و مانع بروز جنگ می شود؛ مثلا روسیه از ترس موشک های آمریکا به اروپا حمله نمی کند. باید توجه داشته باشیم که خشونت گریزی زیاد هم ممکن است بشر را دچار خشونت شدیدتر کند. اگه همه بخواهند از جنگ فرار کنند مشکل پیش می آید؛ مشکلی مثل داعش. مرز دفاع و حمله خیلی باریک است.


ت:
- به نسبت کتابهای هفته های گذشته جالب نبود. کلا گزنفون خیلی معروف است و در دانشکده ها زیاد از او حرف می زنند و همین انتظار آدم را زیاد می کند؛ اما وقتی کتاب را می خوانی انتظاراتت برآورده نمی شود.
- بهترین کتاب او کوروش نامه است که جوابی بوده به جمهور افلاطون؛ چون هر دو شاگرد سقراط بوده اند و رقابت داشته اند. گزنفون کوروش را به عنوان پادشاه نمونه و کسی که می تواند برای دیگر پادشاهان الگو باشد انتخاب کرده است.
- جاهای داستان وارَش را خیلی دوست داشتم.
- آناباسیس به یونانی یعنی صعود، بالارفتن: شرح بالا رفتن سربازان از جلگه های دجله و فرات به سمت کوههای آناتولی.
- انتظار داشتم مثل سفرنامه ها در طول داستان به هر منطقه ای که می رسند مردم و سرزمین ها را توصیف کند اما نکرده بود.
- اینکه کوروش در مراسم قربانی برای زئوس شرکت کرده جالب بود. زئوس خدای یونانی بوده ولی با وجود اینکه خدای او کس دیگری بوده اما در مراسم آنها شرکت کرده و اصرار نکرده که برای خدای خودش قربانی کنند.
- «تیسافرن» یک شخصیت تیپیک ایرانی است: سرلشگرهای یونانی را با خدعه و نیرنگ می کشد و ده هزار سرباز بدون رهبر می مانند و اینجا گزنفون رهبری را به دست می گیرد. او وقتی رهبر شد همه کارها را با رای گیری پیش برد.
- مقاومت سربازان جالب بود. آنها بیشترین تلفات را به خاطر سرما دادند چون در ماه دسامبر به کوهستان رسیدند.
- سوزاندن مزارع پس از عبور یک تاکتیک جنگی است که در همه جای دنیا رایج است.
- قدمت کتاب 2400 سال است. این کتاب بود که باعث شد اسکندر بتواند راه دسترسی به ایران را بشناسد و منزل به منزل بیاید و ایران را فتح کند. در واقع کتاب راهنمای اسکندر بود از بابل به شوش و بعد به پاسارگاد.
- عده ای معتقدند که  این کتاب اسطوره شکست ناپذیری هخامنشی را شکسته است: اینکه ده هزار خارجی بروند تا قلب امپراطوری هخامنشی و بعد زنده بمانند و برگردند؛ این باعث شد صد سال بعد اسکندر و همراهانشان فکر کنند که فتح این امپراطوری شدنی است.


ث:
- چیزی که در این کتاب جالب بود نقش تاریخ نگار بود. همه می گویند که تاریخ را کسانی که پیروز شده اند می نویسند. در حالیکه انگار کسی که تاریخ را نوشته خودش را پیروز نشان داده است. در واقع آن چیزی که ثبت می شود با چیزی که اتفاق می افتد متفاوت است. یونانیها با قدرت نوشتنشان در جنگ هایی که حتی در آنها شکست خورده اند خود را پیروز نشان داده اند.
- خودمحوری که در تمام تاریخ نگاری های یونانی هست و باعث می شود که نگاهی که به آن دوره هست و مبنای نگاه امروز ماست درست نباشد در این کتاب خودش را خیلی نشان می دهد.
- احساس می کنم که دیدها به این ماجرا یک طرفه است. ما چون نگاه طرف مقابل را نداریم نمی توانیم درست قضاوت کنیم؛ نمی توانیم مقایسه کنیم. البته نوشتار طرف مقابل هم حتما وجود داشته اما از بین رفته و به دست ما نرسیده است. درسی که از این کتاب می گیریم این است که نباید به هر کتاب تاریخی اعتماد کنیم و باید با دید تردید و پژوهش به آنها نگاه کنیم؛ چون نویسنده ها می خواستند نقش خودشان و ملتشان را بیشتر و پررنگ تر نشان دهند.
- در قضاوت هایمان باید تفاوت قائل شویم بین گفتمان حاکم و روایت های مختلف تاریخی.
- در دموکراسی یونانی فقط مردهای آزادی که مالیات می دادند حق رای داشتند. در این ماجرا هم تا زمانی که  که سران حضور داشتند رای گیری نبود؛ اما وقتی همه هم سطح شدند و گزنفون رهبری را به دست گرفت برای تصمیم گیری از رای گیری استفاده کرد.
- پریزاد، مادر کوروش کوچک، در  کل مسائل دربار دخالت می کرده و آنقدر روی اردشیر قدرت و نفوذ داشته که به او اجازه نمی دهد برادرش را بکشد.
- اصلیت شخصیت تیسافرن متعلق به منطقه ای جزو امپراطوری ایران اما در نزدیکی یونان بوده است.


پیشنهاداتی برای مطالعه بیشتر در این زمینه:

۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

آرش از بهرام بیضایی

«خورشید به آسمان و زمین روشنی می بخشد، و در سپیده دمان زیباست. ابرها باران به نرمی می بارند. دشتها سبزند. گزندی نیست. شادی هست؛ دیگران راست. آنک البرز؛ بلند است و سر به آسمان می ساید. و ما در پایِ البرز به پای ایستاده ایم؛ و در برابرمان دشمنانی از خون ما؛ با لبخندِ زشت. و من مردمی را می شناسم که هنوز می گویند: آرش باز خواهد گشت.»

در جلسه سوم آبان، برخوانی آرش از بهرام بیضایی مورد نقد و بررسی قرار گرفت. آنچه در پی می آید خلاصه روایت ها و برداشت های حاضران است از آنچه خوانده بودند.


الف:
- کتاب را خیلی دوست داشتم و همه متن را می توانستم به صورت تصویری ببینم. با آنچه در باره آرش در شعر سیاوش کسرایی خوانده بودم فکر می کردم که او یکی از پهلوانان اساطیری ایران بوده؛ نه اینکه یک ستوربان. با جستجوهایی که کردم متوجه شدم که روایت بیضایی یکی از چندین روایتی است که در مورد آرش وجود دارد. در بعضی از روایات او به عنوان یک دلاور معرفی شده است. علاوه بر این خود کلمه «آرش» در زبان اوستایی به معنای خداوند «تیر» است.


ب:
- با وجود اینکه قبلا از بیضایی چند متن خوانده بودم متوجه نشدم که نحوه نگارش این متن مربوط به موضوع آرش است یا سبک نگارش خود بیضایی است. چیزی که در داستان برایم جالب بود سیر و سلوک آرش و مراحلی است که برای تعالی گذراند؛ از پایین کوه تا اوج؛ و تضادهایی که در این مسیر برایش حل شد. در بعضی از این مراحل می توانستم تصاویری از آدم های جامعه خودمان را ببینم. بعضی از این مراحل هم جدال های درونی خودم با خودم را برایم تداعی می کرد.


پ:
- بیضایی معتقد است که آدمها قهرمان به دنیا نمی آیند. بلکه یک روندی طی می شود تا یک انسان متعالی شود و به قهرمان تبدیل گردد. از این بابت، روایت بیضایی با کسرایی متفاوت است. کسرایی معتقد است که قهرمان ها از ابتدا قهرمان به دنیا می آیند و مشکلات همیشه از بیرون است؛ در حالی که بیضایی اعتقاد دارد که این تعریف از قهرمان، امروزه برای ما قابل درک نیست و مشکلات برخاسته از درون آدم هاست؛ آن چیزی که از دل برمی آید مهم تر از آن چیزی است که از بازو می آید.
2- زبان نگارش بیضایی فارسی سَره است. او سعی کرده از واژه های بیگانه استفاده نکند. این برخوانی را همسرش مژده شمسایی و محسن نامجو در آمریکا اجرا کرده اند.


ت:
- لحن حماسی متن با تکرار چندین باره کلمات کنار هم، قیدهایِ بینِ خطِ فاصله و کلمات فارسی سَره تشدید می شود. احتمالا بیضایی واژه برخوانی را به عنوان معادل برای «دکلمه» به کار برده است.
- اگر کشواد را به عنوان کسی در نظر بگیریم که از جایگاه خرد صحبت می کند، آرش در بستر خودش مانند شهابی است که یک آن می آید و خیلی زود خاموش می شود.
- «آیا این پایان بندگی است؟» معنایش این است که اگر مردم خودشان را عوض نکنند شرایط دوباره به حالت قبل برمی گردد و فداکاری قهرمانان تاثیری در سرنوشتشان ندارد. این داستان بیشتر تراژیک است تا اینکه یک پایان روشن و خوب داشته باشد.


ث:
- اسطوره ای که قهرمانش دور از دسترس باشد رهایی بخش نیست. آدمهایی مثل رستم، چه گوارا یا حضرت عباس که با ویژگیهای ماوراء بشری توصیف شده اند نمی توانند الگو باشند. اما اسطوره ای که در آن یک آدم عادی می شود قهرمان، می تواند رهایی بخش باشد. معمولا آدمها بین دو وضعیت بد و خوب گیر می کنند اما برای آرش یک طرف مرگ است و طرف دیگر تحقیر. وضعیت برای او خیلی پیچیده تر است. بیضایی استیصالِ آرش را در مواجه با این تصمیمِ پیچیده بسیار زیبا تصویر کرده؛ تا جایی که احساس استیصال به من هم منتقل شد.
دو گانه «ترس از مرگ» و «تن دادن به حقارت» توسط هگل هم مطرح شده است. هگل می گوید آدمها از ترسِ مرگ به تحقیر پناه می برند اما با یک توجیه - از جنس منطق یا ایدئوژی- روی این حقارت سرپوش می گذارند. در یک جنگ آدم ها یا می کشند یا کشته می شوند و یا تحقیر را می پذیرند. در این میان این سوال مطرح می شود که آیا سازش یا یک راه میانه ای که در آن همه به خواسته هایشان برسند وجود دارد یا نه.
- چند ترکیب خیلی زیبا در متن وجود داشت. مثلا «چرخی که زیر بار شکسته را آتش می زنند.»


ج:
- پنج مفهوم اصلی (کانسپت) را می شد در متن پیدا کرد:
  • تفرق ایرانی ها (عدم اتحاد)
  • خیانت: اینکه در نقطه های حساس تاریخی، خیانت افرادی مسیراتفاقات را عوض کرده در تاریخ ایران زیاد دیده می شود؛ افرادی مثل هومان که به سپاه دشمن ملحق شدند.
  • آزادی: با اینکه تیری که آرش می اندازد برای مشخص شدن مرز میان ایران و توران است، اما در حقیقت این تیر فقط کشور را پهناور نکرده، بلکه آن را از بند تورانیان رهایی بخشیده. «آیا این تیر پایان بندگی است؟».
  • غرور: اینکه تصمیم نهایی آرش به جز برای تغییر سرنوشت کشورش، برای حفظ غرور و اعاده حیثیت خودش هم بود. در بعضی از مواقع تا به غرور آدم ها برنخورد انها هیج کاری انجام نمی دهند.
  • برادر کشی وجنگ داخلی: جایی که می گوید: «تورانیان را وانهاده ایم تا خودمان را پاره کنیم.»
- کتاب آرش در سال 1337 برای اولین بار نوشته شده و در سال 1342 باز نویسی شده است. در مقاله آقای تفضلی در باره آرش در دائره المعارف ایرانیکا آمده است که تا سال 1336 هیچ بحثی از آرش در جامعه ایران نبوده و حتی فردوسی هم به این داستان نپرداخته است. اما کلمه «آرش» یکی دو بار در داستان شیرویه در شاهنامه آمده است.
آرش با ترجمه اوستا به فارسی در 1305 وارد ادبیات و در سال 1336 از طریق کتاب آقای یارشاطر وارد جامعه شد.
شعر سیاوش کسرایی در سال 1338 منتشر شده و در کتاب فارسی پنجم دبستان در دهه چهل تدریس می شده است.
- برای فهم درست داستان باید بستر جامعه را در شرایط زمانی بعد از کودتا بررسی کرد.
- نادر ابراهیمی هم یک نوشته در خصوص موضوع آرش دارد.
- جشن تیرگان که در شهر فراهان و سنگسر به عنوان شکرانه برداشت گندم برگزار می شود در ریشه، به افسانه آرش مربوط است.


چ:
- روایت های مختلفی در خصوص کتاب «آرش» بیضایی وجود دارد. عده ای گفته اند که او این کتاب را در جواب آرش کمانگیرِ سیاوش کسرایی نوشته اما این موضوع از لحاظ تاریخی نمی تواند درست باشد. بیضایی از هیجده سالگی روی این کتاب کار می کرده و در سال 1337 یک نسخه ابتدایی از آن چاپ شده؛ در حالی که آرش کمانگیر در 1338 منتشر شده است.
- برای فهم این روایت، باید زمینه تاریخی خلق آن را بررسی کرد. در دهه سی، جامعه دچار بحران بعد از کودتای 28 مرداد بوده و استیصال روشنفکران در آن دوره تاریخی در آثارشان به وضوح دیده می شود. در روایت بیضایی که پیشینه مذهبی دارد آرش قهرمان به دنیا نمی آید اما از دید کسرایی که تفکرات چپ دارد، او از ابتدا قهرمان متولد شده است.
- بیضایی سعی کرده که از افسانه «افسون زدایی» کند؛ اما این افسون زدایی الزاما خوب نیست چون به هر حال آنچه تغییر یافته «اسطوره» یک ملت است.
- با وجود زبان سَره متن، یک سری ترکیبات نچسب در آن وجود داشت؛ مثل «خون اندیش» یا «دل دوز».
- سوال اصلی که برای من پیش آمده این است: اگر آرش نمی رفت و تیر نمی انداخت چه می شد؟
- با وجود اینکه بیضایی قصد دارد اسطوره آرش را بشکند اما باز هم چون در نهایت آرش تیر می اندازد، اسطوره می ماند. حتی قهرمان بودنِ هومان هم حفظ می شود چون به شکلی می میرد که در تصور مردم بوده است. در واقع او مرگ را انتخاب نمی کند؛ قربانی شرایط می شود.


پیشنهاداتی برای مطالعه بیشتر در این زمینه:

۱۳۹۳ آبان ۱۴, چهارشنبه

تجربه سال گذشته - روایت اول - یه آرزوی قدیمی...

سلام
برای من شرکت در جلسات کتابخوانی روزهای شنبه تحقق یه آرزوی قدیمی. از زمانی که خودم رو شناختم کتاب خوندن بهترین تفریحم بوده، کاری که با همه ی وجود از انجامش لذت برده و می برم، ولی هرگز مجالی برای حرف زدن در مورد اون همه کتابِ خونده شده با کسی رو نداشتم. تا وقتی مدرسه می رفتم که درس فرصتی برای این کار نمی داد، اینقدر غرق درس خوندن بودم که صِرف خوندن کتاب های غیردرسی برام کافی بود. بعدتر اما نهایت حرف زدنم در مورد کتاب هایی که می خوندم خلاصه می شد در رد و بدل کردن کلامی چند با مادر، دختر عمو یا دوستی که فلان کتاب رو جفتمون خونده بودیم.
همیشه دلم می خواست جمعی باشه که توش از کتاب حرف بزنیم، و این جلسات برای من فرصتی شد گرانبها. جمعی که همه علاقه مند کتاب و کتاب خوندن هستند، حضور دوستانی که عمری با کتاب مانوس بودن، شنیدن حرف ها و تحلیل هاشون، معرفی کتاب های مختلف در زمینه های مختلف، همه و همه عاملی هستند که من رو برای شرکت دراین جلسات تشویق کرده و می کنند. از طرف دیگه همین که این اتفاق در خارج از ایران افتاده، که خب فرصت برای خیلی کارهای دیگه فراهمه، برای من جای بسی خوشحالی است. اینکه تمام این آدم ها می تونستند عصر روز تعطیلشون رو صرف امور دیگه ای بکنند، ولی میان و اون رو به کتاب اختصاص می دهند، این نکته برای من خیلی ارزشمنده.
از طرف دیگه این جلسات برای من فرصتی بوده برای آشنایی با آدم های مختلف، با خاستگاه های اجتماعی و افکار و عقاید مختلف. با شرکت در این جلسات همه ی ما به نوعی "مدارا کردن" و "تحمل شنیدن عقیده ی مخالف" رو تمرین می کنیم، که خودش دستاورد بزرگیه. 
در کل من این جلسات رو خیلی دوست دارم و ازش بهره های فراوانی می برم. دست مریزاد می گم به بانی جلسات، جای دوستانی که پارسال با ما بودند و دیگه از سعادت همراهیشون بهره مند نیستیم خالی و ممنونم از دوستانی که همیشه زحمت زیادی برای هماهنگی جلسات می کشند. 



اما چند نکته هم هست که دلم می خواد مطرح کنم، و اول از همه برای خودم دارم یادآوری می کنم:

- کاش حالا که وقت می ذاریم برای این جلسات، سعی و تلاشمون رو بکنیم که کتاب های پیشنهاد شده رو بخونیم، می دونم همگی مشغولیم و گرفتار ولی اگر سعی کنیم براش وقتی پیدا کنیم تعداد نظرات در هر جلسه بالاتر می ره و بحث ها داغ تر و پرانرژی تر خواهند شد. (هرچند بازم تاکید می کنم خود حضور هر نفر هم ارزشمنده، فارغ از خوندن یا نخوندن کتاب
)

- من ترجیح می دادم یه جوری بتونیم جلسه رو اداره کنیم که بحث ها همون موقع که کسی داره درمورد کتاب نکته ای رو می گه عنوان بشه و نه دیرتر بعد ازینکه همه نکاتشون رو گفتند. می دونم جمع و جور کردنش سخته ولی به نظرم غیرممکن نیست. البته این نظر منه و مسلما نظر جمع مهمه و باید اجرا بشه
.

- پارسال (و امسال) موارد متعددی پیش میومد/میاد که تحلیل ها و بحث ها خیلی جالب بود/هست. چیزی که منو اذیت می کرد این بود که یهو وسط یه بحث جالب حرف تموم شدن وقت فرد مورد نظر پیش میومد و طرفین دست از بحث می کشیدند! این رو اصلا دوست ندارم، چه ایرادی داره اگر مثلا من حرف زیادی برای زدن ندارم وقتم رو بدم به فردی که بیشتر حرف و بحث داره؟ درسته که وقت نگه داشتن خیلی خوبه و لازم برای اینجور جلسات، ولی نه به قیمت کشته شدن یه بحث جذاب بین دو یا چند نفر! گاهی من حس می کنم خیلی به اصطلاح ملالغطی می شیم در مورد وقت، و یه عده غر می زنیم که وقت رعایت نشد و ... البته اینم باز نظر شخصی منه و می تونه درست نباشه
.

- من به شخصه ترجیح می دادم/می دم رمان ها ی بیشتری بخونیم حتی اگر طولانی. در کل ادبیات رو خیلی بیشتر دوست دارم تا چیزهای سیاسی و تاریخی که حالت قصه وار نداشته باشه (بیشتر عدد و رقم باشه). البته سر اینهم حرف زیاد زده شده، من صرفا نظرم رو می گم برای ثبت در وبلاگ
.


با مهر

حمیده

۱۳۹۳ آبان ۱۰, شنبه

آنچه تا به حال خوانده‌ایم ...



«گروه کتابخوانی فارابی» شهر استراسبورگ در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۱۳ توسط حمزه غالبی ایجاد شد.

در ماه های ابتدایی نحوه کار گروه به این شکل بود که هر جلسه یکی از اعضاء فصلی از شش فصل کتاب انتخابی یعنی «تاریخ ایران مدرن» نوشته ارواند آبراهامیان را حداکثر در ۴۰ دقیقه ارائه می‌کرد و مابقی وقت جلسه، که سقف آن ۲ ساعت بود، به بحث و تبادل نظر می‌گذشت.

اولین جلسه ۱۵ فوریه ۲۰۱۳ تشکیل شد. در جلسه اول و دوم، حمزه غالبی به ترتیب فصل اول و دوم را ارائه داد.
جلسه سوم در تاریخ ۱۱ مارس برگزار شد و محمد ا. فصل سوم کتاب را ارائه داد.
جلسه چهارم در تاریخ ۱۸ مارس برگزار شد و مهدی ش. فصل چهارم کتاب را ارائه داد.
جلسه پنجم ۲۵ مارس فصل پنجم ارائه شد.
-------------------------------------------
با به پایان رسیدن کتاب، از این زمان خواندن رمان و داستان به کارِ گروه اضافه شد. این داستان ها در ارتباط با برهه تاریخی مورد مطالعه انتخاب می‌شدند.
روش کار گروه (ارائه ابتدایی از طرف یک نفر)  تغییر کرد. در روش کار جدید، تمام اعضاء به ترتیب نظر خود را در مورد مطلب خوانده شده در چند دقیقه کوتاه بیان می‌کنند و سپس اعضاء به بحث و تبادل نظر و نقد نظرات داده شده می‌پردازند.
‫-------------------------------------------‬
۲۲ آوریل ۲۰۱۳ : شازه احتجاب - هوشنگ گلشیری
۲۹ آوریل ۲۰۱۳ : یکی بود یکی نبود - محمدعلی جمالزاده
۶ می ۲۰۱۳ : توپ مرواری - صادق هدایت
۱۳ می ۲۰۱۳ : عزاداران بَیَل - غلامحسین ساعدی
۲۰ می ۲۰۱۳ : دخیل بر پنجره فولاد - امیرحسن چهلتن - چهار داستان اول
۲۷ می ۲۰۱۳ ، ۳ ژوئن ، ۱۰ ژوئن ، ۱۷ ژوئن جلسات برگزار نشد.
۲۴ ژوئن ۲۰۱۳ : دخیل بر پنجره فولاد - امیرحسن چهلتن - چهار داستان دوم
یک ژوئیه ۲۰۱۳ : عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک - حسین مرتضاییان آبکنار
 ژوئیه و اوت تعطیلات تابستانی
‫-------------------------------------------‬
با شروع سال تحصیلی ۲۰۱۳-۲۰۱۴ جلسات با جدیت بیشتر، منظم تر و با تعداد اعضاء بیشتر با اضافه شدن دانشجویان تازه وارد به استراسبورگ کار خود را در ماه نوامبر شروع کرد.

جمعه ۸ نوامبر ۲۰۱۳ : رمان «رازهای سرزمین من» - رضا براهنی
شنبه ۱۶ نوامبر ۲۰۱۳ : رازهای سرزمین من - رضا براهنی - قسمت دوم
یکشنبه ۲۴ نوامبر ۲۰۱۳ : داستان «وردی که بره ها می‌خوانند» - رضا قاسمی
شنبه ۳۰ نوامبر ۲۰۱۳ : وردی که بره ها می‌خوانند - رضا قاسمی - قسمت دوم
۷ دسامبر ۲۰۱۳ : مقایسه تطبیقی ۴ داستان کوتاه با موضوع (تماتیک) یکسان.
مرقد آقا-نیما یوشیج / معصوم دوم-هوشنگ  گلشیری / طلب آمرزش-صادق هدایت / چراغ آخر-صادق چوبک
۱۴ دسامبر ۲۰۱۳ : رمان «شب هول» - هرمز شهدادی - قسمت اول
۲۱ دسامبر ۲۰۱۳ : شب هول - هرمز شهدادی - قسمت دوم
۲۸ دسامبر ۲۰۱۳ : فصل اول و دوم تاریخ ایران مدرن - ارواند آبراهامیان
۴ ‫ژانویه ۲۰۱۴ : نمایشنامه «نُدبه» - بهرام بیضایی‬
۱۱ ژانویه ۲۰۱۴ : معایب الرجال - بی‌بی‌خانم استرآبادی
۱۸ ژانویه ۲۰۱۴ : سیاحت نامه‌ی ابراهیم بیگ - زین العابدین مراغه‌ای
۲۵ ژانویه ۲۰۱۴ : ۳ داستان کوتاه. جن گیری در فرانسه-از خاطرات ممتحن الدوله / هنرپیشه‌های دیروز-از خاطرات مخبرالسلطنه / جنگ های خونین تبریز-از تاریخ مشروطه احمد کسروی
یک فوریه ۲۰۱۴ : فصل سوم تاریخ ایران مدرن - ارواند آبراهامیان

بخش «خوانش متون کلاسیک» به برنامه گروه اضافه شد. نیم ساعت ابتدا یک متن کلاسیک را اعضاء با هم در جلسه می‌خوانند. گلستان سعدی به عنوان متن کلاسیک انتخاب شد.

۸ فوریه ۲۰۱۴ : حاجی آقا - صادق هدایت
۱۵ فوریه ۲۰۱۴ : داستان «از روزگار رفته حکایت» از کتاب «مد و مه»-ابراهیم گلستان
۲۲ فوریه ۲۰۱۴ : مجموعه داستان «خیمه ‌شب‌ بازی»-صادق چوبک
یک مارس ۲۰۱۴ : گل هایی که در جهنم می‌رویند - محمد مسعود

اضافه شدن بخش «اندیشه» به برنامه های گروه. گهگاه برای تنوع کتاب های فلسفی هم در کنار کتاب های تاریخ و ادبیات خوانده می‌شود.

۸ مارس ۲۰۱۴ : (حوزه اندیشه) - تفکر انتقادی - محمدرضا نیکفر
۱۵ مارس ۲۰۱۴ : فصل چهارم تاریخ ایران مدرن ارواند آبراهامیان و داستان کوتاه «مرثیه برای ژاله و قاتلش» از مجموعه داستان «دیوان سومنات» - ابوتراب خسروی
۲۲ مارس ۲۰۱۴ : داستان «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد»  - شهرام رحیمیان
۲۹ مارس ۲۰۱۴ : برگزار نشد
۵ آوریل ۲۰۱۴ : داستان «سرگذشت کندوها» - جلال آل احمد
۱۲ آوریل ۲۰۱۴ : ۵۳ نفر - بزرگ علوی
۱۹ آوریل ۲۰۱۴ : (حوزه اندیشه) - تسلی بخشی‌های فلسفی - آلن دوباتن
۲۶ آوریل ۲۰۱۴ : فصل پنجم تاریخ ایران مدرن آبراهامیان و داستان «شهر کوچک ما» از کتاب «غریبه ها و پسرک بومی» - احمد محمود
۳ می ۲۰۱۴ : داستان کوتاه «ماهی سیاه کوچولو»-صمد بهرنگی و فیلم «خشت و آیینه» از ابراهیم گلستان
۱۰ می ۲۰۱۴ : داستان چهارم کتاب عزاداران بَیَل (که از روی آن فیلم گاو ساخته شده)-غلامحسین ساعدی و فیلم «شب قوزی» از فرخ غفاری
۱۷ می ۲۰۱۴ : داستان «نام، شهرت، شماره شناسنامه» از کتاب «به صیغه اول شخص مفرد»-مهشید امیرشاهی و فیلم «بن بست» از پرویز صیاد
۲۴ می ۲۰۱۴ : داستان «با کمال تأسف» و «سراسر حادثه» از کتاب «سنگر و قمقمه های خالی»-بهرام صادقی و  فیلم «درشکه چی» از نصرت کریمی
۳۱ می ۲۰۱۴ : داستان «ابر بارانش گرفته»-شمیم بهار  و فیلم «رگبار» از بهرام بیضایی
۷ ژوئن ۲۰۱۴ : فصل ششم تاریخ ایران مدرن آبراهامیان و  مستند «تازه نفس ها» از کیانوش عیاری ساخته سال ۱۳۵۷
۱۴ ژوئن ۲۰۱۴ : برگزار نشد
۲۱ ژوئن ۲۰۱۴ : برگزار نشد (به علت تقارن با بازی فوتبال ایران و آرژانتین در جام جهانی و همچنین جشن موسیقی)
 ۲۸ ژوئن ۲۰۱۴ : فصل اول کتاب «انقلابی که فکرش را نمی‌کردید» - چارلز کورزمن - ترجمه فاطمه صادقی
۵ ژوئیه ۲۰۱۴ : چند مقاله از محمد قائد در مورد انقلاب ۵۷ : نخستین روزها از بقیه آینده ، چادر وحدت و فتح دانشگاه ، شهید مظلوم ، گفتگو با مرتضی مردیها ، برق گرفتگی
۱۲ ژوئیه ۲۰۱۴ : فصل ۱۳ کتاب «ایرانیان» - همایون کاتوزیان
۱۹ ژوئیه ۲۰۱۴ : فصل ۱۴ کتاب «ایرانیان» - همایون کاتوزیان

تعطیلات تابستانی ماه اوت

-‫--------------------------------------‬

سال تحصیلی ۲۰۱۴ - ۲۰۱۵

۲۷ سپتامبر ۲۰۱۴ : جلسه هماهنگی و برنامه ریزی برای سال تحصیلی جدید
۴ اکتبر ۲۰۱۴ : چهار داستان اول «داستان های ایران باستان» - احسان یارشاطر
۱۱ اکتبر ۲۰۱۴ : چهار داستان دوم «داستان های ایران باستان» - احسان یارشاطر
۱۸ اکتبر ۲۰۱۴ : مقدمه و فصل اول کتاب «ایرانیان» - همایون کاتوزیان
۲۵ اکتبر ۲۰۱۴ : نمایشنامه «آرش» - بهرام بیضایی

در جلسه ۲۵ اکتبر ۲۰۱۴ خواندن گلستان سعدی را به پایان رساندیم.
با رأی‌ اعضاء، شاهنامه فردوسی به عنوان کتابِ بعدی بخشِ «خوانشِ» گروه انتخاب شد.


یک نوامبر ۲۰۱۴ : ضحاک ماردوش - علی‌اکبر سعیدی سیرجانی
۸ نوامبر ۲۰۱۴ : نمایشنامه «شب هزار و یکم» - بهرام بیضایی
۱۵ نوامبر ۲۰۱۴ : آناباسیس (لشکرکشی کورش کوچک) - گزنفون
۲۲ نوامبر ۲۰۱۴ : فصل دوم کتاب «ایرانیان» - همایون کاتوزیان